پارسال همین روزها بود که با مصائب کوچ از ویندوز 7 به 10 سر و کله میزدم و نرم افزار آبا رو نمی تونستم نصب کنم (اینجا). پس از یک سال دوباره ویندوز رو عوض کردم!!! این بار هاردم رو عوض کردم و جاش یه حافظه SSD انداختم.
لپ تاپم معرکه شده! شده مثل پرایدی با موتور بوگاتی! وقتی پولم به تعویض لپ تاپ نمی رسه چاره ای جز ارتقا چیزی که دارم باقی نمی مونه.
مشکل از اونجا شروع شد که محل کارم یه pc گرفته که حافظش SSD هست و سرعتش بالاست فلذا لپ تاپم که به سرعتش عادت کرده بودم برام غیر قابل تحمل شد. حالا هارد خودش رو تبدیل به هارد اکسترنال کردم و حافظه SSD رو گذاشتم توی قلب لپ تاپ تپلم! فاصله زمانی بین روشن کردن لپ تاپ و run کردن یه نرم افزار شده زیر 10 ثانیه!!
حتما اگر میخواید لپ تاپ بخرید حافظش SSDباشه. حتما! هر چقدر بیشتر پولش بشه بازم ارزش داره. دوره HDD سر اومده!
دو تا مطلب در linkedin خوندم که چشمم رو گرفت. با ذکر نویسنده، مطالب رو بازنشر می کنم تا شما هم استفاده ببرید:
اولین متن برای وبلاگ نویس ها بسیار کاربردی است:
"همهٔ نوشتهها قابل احترام هستند، یعنی برای خود حرمتی دارند، چه بپسندیم چه نه! اما من برای خودم معیاری در نوشتن دارم. اینکه اگر روزی کسی در آنسوی گیتی بر نگاشتههایم نگریست نگوید: "اه، چه موجود حقیری! چه دنیای کوچکی دارند" از جناب آقای افشین شفیعی
دومین متن از سرکار خانم تکتم خلوصی هست:
"از کسی که ادعای تحصیلات دانشگاهی دارد انتظار داریم بتواند استدلال کند و یک بحث منطقی را پیش ببرد. از کسی که ادعای مبارزه با جهل دارد انتظار داریم به حدی از دانایی رسیده باشد که بتوان او را با یک دیسیپلین خاص شناسایی کرد. از کسی که ادعای فرهنگ دارد انتظار داریم در هر امری اظهار نظر نکند. از کسی که ادعای انسانیت دارد انتظار داریم به دیگران به خاطر عقایدشان حمله ور نشود با آرامش سخن بگوید و تبادل نظر کند. از کسی که ادعای مطالعه دارد انتظار داریم بتواند یک مطلب کوتاه را با رعایت آیین نگارش فارسی بنویسد. از کسی که ادعای وطن دوستی دارد انتظار داریم برای وطنش کاری به جز نق زدن بکند. انتظارات زیادی نیست و تنها گواه صدق ادعاهاست."
- الیوت عامو پوشو یِی کاری بکن. بیو بیریم شیراز یه کاری پیدو کنیم، بسه زندگی تو غربت! جُیی آشِنا نداری؟
- اِنگو ماسِت رُو هسآ! کار کُجو بود! همی که اینجو میتونی بَرِی خودت پِل پِلی بُکنی برو خداتم شکر کن. ها والو!
- نگو! نگو الیوت! باید یِی کاری پِیدو بشه! من نمیدونم!
- چی بگم؟! بیشینیم بیبینیم دسِ تقدیر قایق زندگیو رو کُجو می بره!
من استرس دارم. اعصابم خرده. همش دارم با خودم کلنجار میرم. چرا اینجوری شد؟ چرا اونجوری شد؟ باید این کارو کنم. باید به این نقطه برسم. چرا فلان چیزو ندارم و . توی دلم دلشوره و توی سرم افکار مغشوش و آرزوهای نا تموم.
درباره این سایت